در شهر ما
همه سراغ يک جای دنج می گردند تا مفت خوری کنند
مردهایمان در پستوی خانه ها به نازک کردن ابروهایشان مشغولند، زنان به کشیدن سیبیل با زغال به پشت لب هایشان
کودکان بر سر والدین داد می زنند، والدین به بلندی صدای آن ها تفاخر می کنند
در مدارسمان، دختر بدون دوست مذکر مردود است و پسر با چند دخترک مقبول
مردم مثل آن حيوان ناپاک به هم می پرند، سر رو روی هم را خونين می کنند و بعد اعدام می شوند
دنبال این هستند يک جوری سر هم را کلاه بگذارند و کلاه برداری را پشت يک لبخند حرفه ای پنهان کنند
از رحم به هم خبری نیست، انصاف رفته است گل بچيند، ایام دوستی مغرب شده است
متخصص نداريم اما تا دلت بخواهد تخصص داريم
ضابطه ای نیست اما رابطه تا بخواهی هست
واژه ی مادر ديگر در هيچ لغتنامه ای نيست اما در تمام بقالی ها حقوق زنان را يارانه ای می فرشند، و فروشنده ها همه مرد! هستند
شوهرها از صبح تا شب کلاهبرداری می کنند تا با پول حلالی که در می آورند زنانشان سرخاب و سفيدآب به صورت بمالند تا مبادا مرد همسايه خوشش نيايد، تا مبادا شوهر در برابر دوستانش به خاطر امروزی نبودن همسرش سرافکنده شود، تا مبدا در برابر دیگران کم بیاورد
در شهر ما
مثنوی را به قيمت قرآن می فرشند
همه شده اند استاد اخلاق اما در جمع بی ادبان طنازی می کنند
همه می گویند :"من در زندگی ام دروغ نمی گویم...همه آدم ها را دوست دارم... عاشق همه هستم" و همه را دروغ می گویند
مداحان نسل جدید به کلاس جاز رفته اند، آن ها هم که غیرتی داشتند روضه را خرج مشائیون کرده اند و حالا پشيمانند. خدا خیرشان بدهد بالاخره هرچه باشند دوستشان داریم، آدميزاد است و هزار خطا
شربت هيئت فاطميه(س) را می نوشند و ليوان را می شکنند، از نمک و نمک دان که ديگر نگو
جلوی خانه غدیر ایستاده اند می گویند وحدت از آن طرف است
هرکه موی سرش ريخته بود و عينکش قشنگ بود و کالامش شيرين، به او گفتند روشن فکر
هرکه نماز خواند و روضه رفت و دکمه های دستش را بست و چادر به سر کرد به او گفتند متحجر
خلاصه اوضاع خوبی نیست کاش می شد از اين شهر رفت
جایی که حضور ما کسی را آزار ندهد...
همه سراغ يک جای دنج می گردند تا مفت خوری کنند
مردهایمان در پستوی خانه ها به نازک کردن ابروهایشان مشغولند، زنان به کشیدن سیبیل با زغال به پشت لب هایشان
کودکان بر سر والدین داد می زنند، والدین به بلندی صدای آن ها تفاخر می کنند
در مدارسمان، دختر بدون دوست مذکر مردود است و پسر با چند دخترک مقبول
مردم مثل آن حيوان ناپاک به هم می پرند، سر رو روی هم را خونين می کنند و بعد اعدام می شوند
دنبال این هستند يک جوری سر هم را کلاه بگذارند و کلاه برداری را پشت يک لبخند حرفه ای پنهان کنند
از رحم به هم خبری نیست، انصاف رفته است گل بچيند، ایام دوستی مغرب شده است
متخصص نداريم اما تا دلت بخواهد تخصص داريم
ضابطه ای نیست اما رابطه تا بخواهی هست
واژه ی مادر ديگر در هيچ لغتنامه ای نيست اما در تمام بقالی ها حقوق زنان را يارانه ای می فرشند، و فروشنده ها همه مرد! هستند
شوهرها از صبح تا شب کلاهبرداری می کنند تا با پول حلالی که در می آورند زنانشان سرخاب و سفيدآب به صورت بمالند تا مبادا مرد همسايه خوشش نيايد، تا مبادا شوهر در برابر دوستانش به خاطر امروزی نبودن همسرش سرافکنده شود، تا مبدا در برابر دیگران کم بیاورد
در شهر ما
مثنوی را به قيمت قرآن می فرشند
همه شده اند استاد اخلاق اما در جمع بی ادبان طنازی می کنند
همه می گویند :"من در زندگی ام دروغ نمی گویم...همه آدم ها را دوست دارم... عاشق همه هستم" و همه را دروغ می گویند
مداحان نسل جدید به کلاس جاز رفته اند، آن ها هم که غیرتی داشتند روضه را خرج مشائیون کرده اند و حالا پشيمانند. خدا خیرشان بدهد بالاخره هرچه باشند دوستشان داریم، آدميزاد است و هزار خطا
شربت هيئت فاطميه(س) را می نوشند و ليوان را می شکنند، از نمک و نمک دان که ديگر نگو
جلوی خانه غدیر ایستاده اند می گویند وحدت از آن طرف است
هرکه موی سرش ريخته بود و عينکش قشنگ بود و کالامش شيرين، به او گفتند روشن فکر
هرکه نماز خواند و روضه رفت و دکمه های دستش را بست و چادر به سر کرد به او گفتند متحجر
خلاصه اوضاع خوبی نیست کاش می شد از اين شهر رفت
جایی که حضور ما کسی را آزار ندهد...