مناظره خر با خرگوش
روزي چند دسته خر جمع مي شوند و به درگاه خدا شكايت مي كنند كه اي خداي بزرگ درست است كه به ما خر مي گويند ، ولي هر چه هستيم مخلوق تو هستيم تو خودت بين ما خرها و اين ادمها داوري كن : اولا غذاي روزانه ما كاه و جو است . اين ادمها كاه ما را براي خود برداشته و داخل مبلها و پشتيها مي گذارند و يا در پشت بامها ا ز آن استفاده مي كنند و بعد از ان همه كار و مشقت روزانه و خوردن شلاق ، ما را تشنه و گرسنه رها مي كنند! ما به جو هم قناعت كرديم ولي بي انصافها جو را هم تبديل به مال حرام مي كنند و از آن آب جو مي سازند ! اي عجب !
بشر اين همه آش و پلو و قورمه سبزي و فسنجان و كباب و شربت و غيره مي خورد و باز اين غذاي روزانه ما را هم از ما دريغ مي كند ، ان هم بصورت حرام ! بار خدايا خودت داوري و قضاوت فرما . ايا اين بشر اشرف المخلوق است ؟ اين كه من مي بينم از شكم اشرف المخلوق است ! خرگوشي در آن حوالي كه شكايت خرها را مي شنيد جلو مي آيد و در جواب خرها چنين مي گويد:
(اي خران عزيز كه در واقع الاغهاي زحمت كش و عزيزي هستيد . من گرچه از خانواده شما نيستم ، ولي گوشم خر است و نامم خرگوش است، من پاسخ اين اعتراض شما را مي د انم .آن ادمي كه اشرف المخلوق خداوند است، هيچ وقت تو را اذيت نمي كند ، غذاي تو را به موقع مي دهد ، شكم پرست نيست و ادمي رباني است . اين افرادي كه تو مي بيني ، شكلشان مثل آدم است ولي آدم نيستند . گوش خر را بفروش و گوش ديگري بخر ! اگر ادمي خر نباشد ، رفيق خود را از لباسش نمي شناسد بلكه دنبال معرفت اوست.)
نكات اخلاقي :
1- هيچ وقت با آدم جاهل دوست نشو .
2- با ادم سود جو رفاقت نكن .
3- تن پروري مكن زيرا كه تن پروري درد بدي است.
4- ظلم هم نكن چه به انسان و چه به حيوان .
بردر دربار ايزد چند خر شكوه مي كرد ند از دست بشر
كي خدا اي چاره بيچارگان چاره اي كن به هر درد ما خران
قوت ما كاه و جو است اي كردگار قوت ادم هست بي حد و شمار
كاه ما را مبل و پشتي مي كنند در عوض با ما درشتي مي كنند
ما بدان جو هم قناعت كردهايم ظلم انها را اطاعت كرده ايم
اين جو را خمر و مشروبش كنند اب جو سازند و معيوبش كنند
ما نه مي خورديم وني اب هويج ني كباب پشت ما و ساندويج
قورمه سبزي و فسنجان و كباب شربت به ليمو و نقل و شراب
كانادا و پپسي و كيم و اسو پرتقال و ليمو و سيب وهلو
تخم مرغ و شير و نان روغني شير برنج و اب زرشك و بستني
اين بشر با اين همه ظلم و ستم اشرف المخلوق باشد از شكم
گفت : خرگوشي خران را در جواب كسي خران چابك زرين ركاب
گرچه من خر نيستم گوشم خر است فكر و هوشم از شماها بهتر است
گوش خر بفروش و ديگر گوش خر اين سخنها كي رود برگوش خر ؟
اشرف المخلوق اينهانيستند ان جماعت جمله ربانيستند .....
گوش دل بگشا اي جان پسر از خر و خرگوش پندي در ببر
هر كسي نشيند خر شود گر كسي با گر نشيند گر شود
گر خوري با شخص سودايي غذا مي شوي اخر به سودا مبتلا
نيست دردي بدتر از درد خري از خري بدتر بود تن پروري
هر كسي خر گشت بارش مي كنند از سعادت بر كنارش مي كنند
اگه شما هم شعري با اين مضمون داريد مارو بي بهره نذاريد
روزي چند دسته خر جمع مي شوند و به درگاه خدا شكايت مي كنند كه اي خداي بزرگ درست است كه به ما خر مي گويند ، ولي هر چه هستيم مخلوق تو هستيم تو خودت بين ما خرها و اين ادمها داوري كن : اولا غذاي روزانه ما كاه و جو است . اين ادمها كاه ما را براي خود برداشته و داخل مبلها و پشتيها مي گذارند و يا در پشت بامها ا ز آن استفاده مي كنند و بعد از ان همه كار و مشقت روزانه و خوردن شلاق ، ما را تشنه و گرسنه رها مي كنند! ما به جو هم قناعت كرديم ولي بي انصافها جو را هم تبديل به مال حرام مي كنند و از آن آب جو مي سازند ! اي عجب !
بشر اين همه آش و پلو و قورمه سبزي و فسنجان و كباب و شربت و غيره مي خورد و باز اين غذاي روزانه ما را هم از ما دريغ مي كند ، ان هم بصورت حرام ! بار خدايا خودت داوري و قضاوت فرما . ايا اين بشر اشرف المخلوق است ؟ اين كه من مي بينم از شكم اشرف المخلوق است ! خرگوشي در آن حوالي كه شكايت خرها را مي شنيد جلو مي آيد و در جواب خرها چنين مي گويد:
(اي خران عزيز كه در واقع الاغهاي زحمت كش و عزيزي هستيد . من گرچه از خانواده شما نيستم ، ولي گوشم خر است و نامم خرگوش است، من پاسخ اين اعتراض شما را مي د انم .آن ادمي كه اشرف المخلوق خداوند است، هيچ وقت تو را اذيت نمي كند ، غذاي تو را به موقع مي دهد ، شكم پرست نيست و ادمي رباني است . اين افرادي كه تو مي بيني ، شكلشان مثل آدم است ولي آدم نيستند . گوش خر را بفروش و گوش ديگري بخر ! اگر ادمي خر نباشد ، رفيق خود را از لباسش نمي شناسد بلكه دنبال معرفت اوست.)
نكات اخلاقي :
1- هيچ وقت با آدم جاهل دوست نشو .
2- با ادم سود جو رفاقت نكن .
3- تن پروري مكن زيرا كه تن پروري درد بدي است.
4- ظلم هم نكن چه به انسان و چه به حيوان .
بردر دربار ايزد چند خر شكوه مي كرد ند از دست بشر
كي خدا اي چاره بيچارگان چاره اي كن به هر درد ما خران
قوت ما كاه و جو است اي كردگار قوت ادم هست بي حد و شمار
كاه ما را مبل و پشتي مي كنند در عوض با ما درشتي مي كنند
ما بدان جو هم قناعت كردهايم ظلم انها را اطاعت كرده ايم
اين جو را خمر و مشروبش كنند اب جو سازند و معيوبش كنند
ما نه مي خورديم وني اب هويج ني كباب پشت ما و ساندويج
قورمه سبزي و فسنجان و كباب شربت به ليمو و نقل و شراب
كانادا و پپسي و كيم و اسو پرتقال و ليمو و سيب وهلو
تخم مرغ و شير و نان روغني شير برنج و اب زرشك و بستني
اين بشر با اين همه ظلم و ستم اشرف المخلوق باشد از شكم
گفت : خرگوشي خران را در جواب كسي خران چابك زرين ركاب
گرچه من خر نيستم گوشم خر است فكر و هوشم از شماها بهتر است
گوش خر بفروش و ديگر گوش خر اين سخنها كي رود برگوش خر ؟
اشرف المخلوق اينهانيستند ان جماعت جمله ربانيستند .....
گوش دل بگشا اي جان پسر از خر و خرگوش پندي در ببر
هر كسي نشيند خر شود گر كسي با گر نشيند گر شود
گر خوري با شخص سودايي غذا مي شوي اخر به سودا مبتلا
نيست دردي بدتر از درد خري از خري بدتر بود تن پروري
هر كسي خر گشت بارش مي كنند از سعادت بر كنارش مي كنند
اگه شما هم شعري با اين مضمون داريد مارو بي بهره نذاريد