
مشکات سخاوتی- ازدواج مهمترین رویداد زندگی هر انسان است و هر کس در هر طبقه، تحصیلات و پایگاه اجتماعی- فرهنگی، بارها و بارها به این مسئله فکر و حداقل به طور جدی یک بار این مسئله مهم را تجربه میکند.به هر شکل این اتفاق برای برخی از گروهها و افراد جامعه در شرایطی خاص پیش میآید و امکان اینکه ابعاد مختلف زندگی آنها را تحت تاثیر قرار دهد بسیار است.
گروهی را که در این نوشته هدف موضوع خود قرار دادهایم دخترانی هستند که در حین تحصیل در دورهٔ دبیرستان، به مسئله مهمی چون ازدواج که البته حق طبیعی آنهاست و باید به آن بیندیشند، برمیخورند و مسلما با توجه به شرایط شخصیتی و خصوصا خانوادگیشان برخورد متفاوتی نسبت به آن خواهند داشت.
مثلا امکان دارد به دلیل علاقهٔ به ادامهٔ تحصیل و از طرفی ترس از شرایط و قوانین خاص مدارس برای دانشآموزان متاهل -اخراج و طرد از مدرسه در صورت تاهل- سعی کنند که حتی اگر مورد خوبی داشتند به ازدواج به طور جدی فکر نکنند که در بیشتر مواقع در چنین مواردی نظر خانواده نیز بسیار موثر است.لازم به گفتن است که خانواده تحت تاثیر صحبتهای مطرح شده توسط اولیای مدرسه هستند مبنی براینکه فکر کردن به مقوله ازدواج دانشآموزان را از نظر تحصیلی دچار افت و مسائلی از این دست میکند.
شکل دیگری که دختران دبیرستانی امکان دارد در این دوران با مسئله ازدواج برخورد کنند، پذیرش ازدواج و در این حین قبول شرایطی خاص میباشد یعنی طرد و محرومیت از مدرسه و دوران معمول مدرسه، دوری از دوستان همسن وسال و همکلاسیهای مدرسه و رفتن به مدرسه بزرگسالان و حتی گاهی ترک تحصیل…بنابراین نکته قابل توجه این است که چرا نظام آموزشی ما ازدواج را در سنین پائین و حین مدرسه فاجعه تلقی کرده و آن را منعی برای ادامهٔ تحصیل دانشآموزان میدانند؟ (البته این مسئله برای دانشاموزان دختر به دلیل آمادگی زودتر آنها برای ازدواج بیشتر رخ میدهد)
چرا نظام آموزشی و نظام خانوادگی در جامعه ما برای رسیدن به اشتراکاتی در زمینهٔ ضرورت ازدواج به توافقاتی نسبی نمیرسند و این مسئله را به فرزندان جامعه القا نمیکنند که توی دانشآموز میتوانی حتی در صورت تاهل در همین مدرسهٔ فعلی بمانی و در حین تحصیل ازدواج را نیز وارد مسیر زندگیت کنی و این دو مسئله شرایط زندگی تو را غیرعادی نمیکند و نخواهد کرد؟
چرا بسیاری از دختران ما خصوصا در شهرهای بزرگی چون تهران در دوره تحصیل خود در دوره دبیرستان نمیخواهند و یا حتی گاهی نمیتوانند به ازدواج و تشکیل خانواده به طور جدی فکر و حتی تصمیم بگیرند؟برخی از مادر و پدرها تحت تاثیر چه تفکری فرزند خود را از فکر به این مسئله منع و آینده را زمان بهتری برای آن میدانند؟
البته آنچه در پس مطالب و سوالات مطروحه در بالا به ذهن میآید، این است که نظام تربیتی و آموزشی ما از طرفی دانشآموزان متاهل را به دلیل به وجودآمدن شرایطی خاص در زندگیشان از سپریکردن ادامه تحصیلشان در مدرسه فعلی خود منع میکنند و از طرفی دیگر و پس از مدتی همین نظام تربیتی جوانان جامعه را ترغیب به ازدواج و تشکیل خانواده میکندو حتی بالارفتن سن ازدواج را مخاطره میدانند.
در واقع آنچه که از نظام آموزشی به عنوان مهمترین نهاد تاثیرگذار در دانشآموزان و خانوادهها، انتظار میرود، این است که مسئله سهولت ازدواج را بیان و امکان اندیشهٔ جدی و عمیق به این مسئله را در دوران تحصیل خصوصا برای دختران دانشآموز و خانوادههایشان تحت کلاسهای آموزشی و حتی کارگاههائی در این زمینه ایجاد کنند.
در اصل اولیای مدرسه نباید دخترانی که حتی در سنین مثلا ۱۵ و یا ۱۶ البته تحت نظر خانواده تصمیم به ازدواج دارند را مورد سرزنش و نکوهش قرار دهد و نباید این دیدگاه را نسبت به آنها به وجود بیاورند که این دانشآموزان هنجارشکناند و حضور آنها را در مدرسه برای بقیه دانشآموزان سمی بدانند.
حتی آنها میتوانند در رابطه با بحث ازدواج نقش هدایت گری را ایفا کنند و به دانشآموزان دختر این مسئله را روشن کنند که ازدواج تعطیلی همهٔ ابعاد زندگیت نیست و رفتن به سوی زندگی مشترک، زندگی را دچار جریانی تکبعدی و یکسویه نمیکند.در آخر آنچه را که نباید به فراموشی بسپاریم این است که با تغییر نگرش منفی نسبت به ازدواج دانشآموزان خصوصا دانشآموزان دختر سن کودکی آنها را کاهش و آنها را چه بسا به سوی قبول مسئولیت های اجتماعی هدایت کرده ایم.