هوا بسیار گرم بود و دو دوست با سختی تمام شنهای داغ صحرا را زیر پایشان به پشت مینهادند و به راهشان ادامه میدادند در پی یافتن ابادی و ابی .در مسیر بین دو دوست مشاجره ا یی سر گرفت و یکی به دیگری سیلی زد :fav20::fav22:
آنکه سیلی خورده بود با آرامش و متانت خاص چوبی را برداشت و روی شنها نوشت :امروز بهترین دوستم بر من سیلی زد .به راهشان ادامه دادند تا به آبي رسيدند در آنجا دوستي که سيلي خورده بود پايش لغزيد و درون آب
افتاد و در حال غرق شدن بود که دوستش نجاتش داد .اينبار همان شخص روي سنگ نوشت:امروز بهترين دوستم نجاتم داد.دوستش که بسيار کنجکاو شده بود.پرسيد:fav53::دليل نوشته اول و دومت چه بود!و او توضيح داد اولي را
روی شن نوشتم تا خطاهای دوستان را باد بخشش ببرد .و دومی را روی سنگ حک کردم تا نیکیهای دوستان باقی بمان
آنکه سیلی خورده بود با آرامش و متانت خاص چوبی را برداشت و روی شنها نوشت :امروز بهترین دوستم بر من سیلی زد .به راهشان ادامه دادند تا به آبي رسيدند در آنجا دوستي که سيلي خورده بود پايش لغزيد و درون آب
افتاد و در حال غرق شدن بود که دوستش نجاتش داد .اينبار همان شخص روي سنگ نوشت:امروز بهترين دوستم نجاتم داد.دوستش که بسيار کنجکاو شده بود.پرسيد:fav53::دليل نوشته اول و دومت چه بود!و او توضيح داد اولي را
روی شن نوشتم تا خطاهای دوستان را باد بخشش ببرد .و دومی را روی سنگ حک کردم تا نیکیهای دوستان باقی بمان