ای رسول غیرت مردان دهانم را مگیر
تا دو سه نکته بگویم از زبان عاشقان
ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا
تا روان دیدی روان گشته روان عاشقان
چون تن عاشق درآید همچو گنجی در زمین
صد دریچه برگشاید آسمان عاشقان
گاهی انسان به انچه در اختیار دارد چنان سفت و محکم میچسبد که حاضر نیست طنین ژرفناک سرایش هیچ زنگی را بشنود . نواهای نابی که گوش هیچ اندیشه ای قادر به شناخت و شنیدن ان نیست .
اگر همهمه و غوغاهای اندیشه اغاز نشده بود و موجب قطع این صدای مشخص نمی شد انگاه ان نوا را نه با گوشهای خویش بلکه با گوش جان و دل می شنیدیم .
چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
تا برکنم از آینه هر منکری من زنگها
بر مرکب عشق تو دل میراند و این مرکبش
در هر قدم میبگذرد زان سوی جان فرسنگها
بنما تو لعل روشنت بر کوری هر ظلمتی
تا بر سر سنگین دلان از عرش بارد سنگها
با این چنین تابانیت دانی چرا منکر شدند
کاین دولت و اقبال را باشد از ایشان ننگها
گر نی که کورندی چنین آخر بدیدندی چنان
آن سو هزاران جان ز مه چون اختران آونگها
صدای که از ژرفای سکوت شنیدنی است و دلها را در بر خواهد گرفت .صدای که جاودانه به سوی ما میشتابد و همانند صداهای سازمان یافته و برنامه ریزی شده نیست .
زمانی که با گوش دل میشنویم , میبنیم که چهان اکنده از ان است و این به وضوح و روشنی قابل لمس و رویت است .
همه چیز در عشق اشکار وزلال و روشن است و نیز سرشار از زیبائی که چشمان حافظه را یارای دیدن و رویا رویی با ان نیست .
جمله ذرات عالم در نهان
با تو میگویند روزان و شبان
ما سمعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
این طنین هر زمانی که به گوش انسان میرسد تمام تیره بختی و اندوه و رنج و نادانی و جهالت را با خود می شوید و میبرد . نادانی که ما را ناگزیر کرده است که افکار و ایده های را بپذیریم که انواع فریبها و سیتزه ها و جدائیها را میسازند .
زمانی که انفجار عشق روی میدهد دورها بسیار نزدیک و مسائل پیچیده بسیار ساده و قابل حل و فاصله ها و جدایها به خویشاوندی جدای ناپذیر بدل خواهند شد .
و نیز در عشق "پایان" و یا "بی نهایتها" هیچ معنایی ندارند بنابراین متوقف شدنی نمیتواند وجود داشته باشد و هر اغاز با اغازی دیگر متبلور میشود بی انکه پایان و یا نتیجه ها کوچکترین اهمیتی داشته باشند .
کشفیات ناب دنیای علمی دانشمندان و شهود قلبی عارفان در این فضا است که تبلور یافته وشکوه وعظمت ان اثری جاودانه را در این هستی برای انسان به یادگار گذاشته است.
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست چه زیباست خدایا
به هر مغز و دماغی که درافتاد خیالش
چه مغزست و چه نغزست چه بیناست خدایا
عشق یک "راه" نیست بلکه فضا و یا بستری است بیکران که افق و یا مرزی را دران نمیتوان یافت و اگر نباشد خشونت پرهیز ناپذیر ادمیان بسان ددان و جانوران وحشی بر سر قلمرو و محدوده ی بسیار کوچک خود شکل خواهد گرفت و جنگ و پیکار غیر قابل اجتناب را به بار خواهد اورد.
چون از نشاط نور تو کوران همی بینا شوند
تا از خوشی راه تو رهوار گردد لنگها
تا قهر را برهم زند آن لطف اندر لطف تو
تا صلح گیرد هر طرف تا محو گردد جنگها
تا جستنی نوعی دگر ره رفتنی طرزی دگر
پیدا شود در هر جگر در سلسله آهنگها
عشق نیرو و توانی فراتر از نیروهای اعطا شده بر این کره خاکی است .نیروی که با دست یابی بدان انسان قادر خواهد بود از سطوح سنگین جهان سه بعدی ماده و از جاذبه های قوی نهفته در ان فراتر رفته و با وارد شدن به فضائی گسترده و یا جهانی دیگر با ابعادی متفاوت که تا کنون در دسترس نبوده اند اشنا شود .جهانی که از خطاهای نسبی خبری نیست . جهانی که معجزه اسا در بین بینهایت انتخاب انسان درسترین و صحیح ترین گزینه را میبابد و این روند میتواند تا بینهایت بار اتفاق بی افتد .
انرژی موجود دران فراتر از درک این جهان است زیرا از جنس این جهان نیست و میتوان انرا امانتی دانست که برای نجات انسان در این زندان و حصار غیر قابل گریز فرستاده شده است .
جمله حیرانند و سرگردان عشق
ای عجب این عشق سرگردان کیست
جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمان کیست