هرچند که در بسیاری از آیات بیان شده است که هرچه در این جهان هست اجلی دارد ودر ارائه تعریف از اجل عنوان گردیده که اجل یعنی مدت معین؛ و درباره انسان، یعنی مدت مقرر شده برای زندگی او ویا به عبارتی با این تعریف می توان به مرگ اجل گفت اما از آنجا که ما مرگ را در دو حالت عمومی سر آمدن زندگی که با پیدایش پیری واقع می شود و یا اینکه براثربروز حادثه و تصادف رخ می دهد می شناسیم و یا دسته بندی می کنیم براین اساس می توان عنوان نمود که مرگ بر دوقسم است که یکی از آنهااجل معلق و یامبهم نام میگیرد ودومین آن اجل مسمّی و حتمی است که در نزد خدا زمان ووقت وقوع آن معین است و عبارت است از پایان استعداد جسم برای بقا اما اجل معلق ویا تصادفی وقوعش مشروط به چیزی است که اگر آن چیز تحقق یابد، اجل در آن زمان فرا می رسد مثلا همین حادثه ای که گفته می شد در اول و یا سوم دی ماه امسال قرار بودکه واقع شود نوعی اجل معلق بود که اگر واقع می شد و در آن صورت دیگرانسان نمی توانست مفری برای دوری از اجل داشته باشد زیرا با وقوع مرگ زمین حتمی بود که انسان هم در اثر ازبین رفتن امکان حیات به نابودی ومرگ می رسید.
با این مقدمه چینی ها می خواهم که با ارائه تصویری از چیزی که ما نام زندگی به آن می دهیم ویا انتظار و مطالبه ای که دیگران و یا خداوند ازما به عنوان بنده خود دارند به سئوال ارائه شده در تیتر مطلب بپردازیم که اگر بواقع حادثه پایان حیات برروی کره زمین (که به غلط در اذهان عمومی حادثه مزبور عنوان پایان جهان یافته بود) رخ می دادو ما از حدود چهار روز پیش وضعیتی را می یافتیم که می بایددر صحن علنی دادگاه الهی حاضرشویم و پاسخگوی اعمال خود باشیم چه شرایطی می یافتیم و یا آیا قادر می شدیم که برای آنچه که انجام داده ایم و محصولاتی که از خود باقی گذارده ایم ومتاسفانه بخش عمده ای از آنها مزاحمت برای خود و دیگران و انهدام و الودگی برای طبیعت بوده پاسخ های مناسبی ارائه دهیم؟
من به عنوان یک انسان که نام مسلمان برخودنهاده ام و یا نهاده اند فکرنمی کنم که می توانستم حداقل برای توجیه خودم هم که شده و هیچ موردی از آن نمی توانست در محضر خداوند محلی برای اعراب داشته باشد حرفی داشته باشم .
درچرایی واقع شدن در چنین شرایطی می توانم به نکاتی اشارت بنمایم مثلا اگر از من پرسیده می شد که به عنوان مسلمان آیا تعهدات اخلاقی خودرا در برابر زمان وامکانات به انجام رسانده ای آیا می توانستم پاسخی داشته باشم وبگویم بلی مثلا در طی پنجاه سالی که از عمرم گذشته و هر لحظه آن می توانست مبدا ومنشایی برای به جا گذاردن آثار تاریخی ازخود باشد این تعداد کارتاریخی و گواه که دیگران بتوانند بعد از من و یا درزمان من با نگاه کردن به آنها الگوی رفتاری خوبی برای خود برگزینند انجام داده ام ویا دربرخورد با امکانات عمومی که نام نعمت می یابد و برای آن خلق شده اند که ما مردم با بهره بردن ازآنها نانی به کف آریم وبه غفلت نخوریم این مقدار حساسیت داشته ام و با اقدامات کنترلی وانقباضی خودمانع از آن شده ام که این امکانات در غیر جای خود به مصرف نرسد ویا تباه نگردد ویا....
براستی آنجا که قران می فرمایدایمان به دعوت انبیاء و عمل به برنامه های انها جلوی اجل معلق را می گیرد و سبب ادامه یافتن زندگی انسان تا اجل مسمّی می شود آیا من مسلمان اعتقادی به دعوت انبیاء داشته ام و یا چون آن را مربوط به گذشته و یا تاریخ می دانم خودم را در شعاع این دعوت نمی بینم و با هزاران اما واگر از زیر بار تعهدات مربوط به گوش گرفتن و عمل نمودن به موازین مورد تاکید در این دعوت خود را خارج می سازم و یا از پرداختن و عمل نمودن به برنامه های آنان که می تواند مرا از شر بسیاری از بد بیاری های ناشی از بی ایمانی و عدم تعهد دور دارد بدلایلی خود ساخته اجتناب می ورزم و باز امیدبه آن دارم که عجل معلقی که ممکن است اصلا درارتباط و مربوط به من نباشد یقه ام را نگیرد و یا اثراتش از من دور باشد.
حال بیایید و با کنارگذاردن این کلی گویی ها خود را در مقابل شعر معروف حافظ بزگوار قرار دهیم که فرمود
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگراز پس امروز بود فردایی
وبا مراجعه به آنچه که متعهد به انجام آن شده ایم و در عمل آنچه که انجام می دهیم ازخود بپرسیم که چرا مسلمانی ما هم مصداق فرموده حافظ شده است وکسی هم نیست که با هشدار وای اگر از پس امروز بود فردایی ما را به واقعیت دعوت انبیا وتعهداتی که برمبنای پذیرش این دعوت بر گردن گرفته ایم و برای آن وقتی اختصاص نمی دهیم ویا اساسا فکرش را هم نمی کنیم که باید برای به جا آوردن آن ها هزینه بپردازیم آشنا سازد.
مثلا مگر من مسلمان متعهد نشده ام که غیبت ننمایم پس چرا با فراموش نمودن آن رو وزیر زبانم بد گویی از برادران دینیم شده است ،مگرقرار را براین ننهاده ام که دروغ نگوییم پس چرا برای هر چیزی از کوچک وبزرگ و برای بدست آوردن هر موقعیتی حتی پشیز و خرد زبان به دروغ می گشایم،مگر متعهد نشده ام که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت ننمایم پس چرا دست بدست ظالم می دهم و شب و روزم را برای دعای به جان ظالم صرف می نمایم تا مبادا که با وارد آمدن چشم زخمی بر ظالم که من ریزه خوار او شده ام از نان خوردن بیفتم،مگر بر مبنای دعوت پیامبر گرامی اسلام انسان مسلمان مکلف به مهیا ساختن سود وخیر برای مسلمانان دیگر نیست و یا بنا بر دعوت آنها انسان موظف نیست که از خود بگذرد تا دیگران در آسایش زندگی کنند پس چرا من برخلاف تعهدم دیگران را خواب می کنم تا نان به تنهایی خورم ویا بر وجدان خود قفل می زنم تا بتوانم خود را از خطر قرار گرفتن در پرتو دانایی که مسئولیت ایجادمی کند و وادارم می سازد تا نتوانم زبان به دهان بگیرم دور باشم ویا مگراز من انسان مسلمان و برمبنای دعوت پیامبران تعهدگرفته نشده است که بر انهدام منابع و فرصت هایی که ضامن سعادت مردم است سکوت ننمایم پس چگونه است که من با خودی و غیرخودی نمودن افراد اگر پای دوستان وخویشانم در انهدام منابع گیرباشد با لاپوشانی سعی می کنم موضوع را رفع و رجوع نمایم ویا مگراز من مسلمان در خواست نشده است که در برابرواگذار شدن کاربه غیر اهل آن سکوت ننمایم پس چرا جایی که قراراست کاری به اعوان وانصار من سپرده شود ومی دانم که او نه تنها اهلیتی برای آن کارنداردبلکه با سپرده شدن کار ومسئولیت به او هزاران بلا از منظربی توجهی وعدم درایت او برعموم مر وارد می شود نه تنها اعتراضی نمی کنم و یا حتی سکوت نمی کنم تا بار گناهم کمتر شود بلکه با تایید و پیگیری موضوع کاری می کنم تا دیگرانی که انتقادی دارنددر مقابل انجام کار سکوت بنمایندو....
بااین همه مگر و پس براستی اگر امکان ادامه حیات به آخرمی رسیدو من وما امروز در دادگاه عدل الهی بودیم آیا می توانستیم امیدی به شفاعت خاصان درگاه آنهم به این دلیل که ماتلاشمان را در عمل به برنامه های انبیاء داشته ایم اما اگر محصولی بدست نیامده به خاطرآن بوده که از عهده ما وتوان و دانایی که داشته ایم بیرون بوده است ویا آیا رویمان می شد که با توسل به رحم و شفقتی که درآنان وجود دارد التماسشان بنماییم که گوشه چشمی به ما داشته باشندوبا گرو گداردن اعتبار و آبرویی که در نزد خداونددارند رحمتی را برای ما در خواست نمایند.
و یا همچون امروزکه عادت به توجیه و پشت گوش انداختن نموده ایبم و با این ابزار دلمان را به فردا و فردا های دورتر امیدوار می سازیم در دادگاه عدل الهی هم دوقورت ونیمان باقی می بودکه ما اگر براساس اجل مسمی می مردیم حتما برای کاستن از بار گناهان و یا جبران مافات خطا هایی که داشته ایم کار هایی نیکی انجام می دادیم و دراصل این اتفاق بدون ارتباط با ما که مرگ مارا را جلوانداخته باعث شده که ما نتوانیم با دست زدن به کار های خوب جبران مافات بنماییم ویا به عبارتی از خدا طلبکار می شدیم که اجل معلق باعث شد تا فرصت خوب بودن را ازدست بدهیم و شاید که خدا هم با آگاهی از ذات ونیت ما دوباره مجالمان دادکه خوب باشیم و برای جبران مافات مجال دیگری دراختیارما قرارداد.
حال بیایید و با ایمان به این نکته که شاید یک ماه دیگر و یا یک سال دیگر نه تنها اجل معلق بلکه همان اجل تسمیه شده یقه ما را خواهدگرفت وعمرما به سرخواهد آمد دنبال این واقعیت برویم که بدانیم دعوت پیامبران برای چه بوده است و یا برنامه هایی آنان برای سعادت انسان چه محتوایی داشته تا شاید ،شاید دلمان به حال خودمان بسوزد وبا دست کشیدن از غفلت و بی توجهی ودرک این معنا که مهلتی چندان برای هم آغوشی با اجل مسما برایمان باقی نمانده کاری انجام دهیم که با بردست گرفتن محصولات آن رویی برای مواجه شدن با خاصان درگاه خداوند برای شفاعت داشته باشیم.
ویا حداقل بگوییم که خدایا صدای منادیانت را شنیدیم وتعهد انجام خواسته های آنان را نمودیم اما چه کنیم که توان انجام تعهدبیش ازاین را نداشتیم شایدکه فرجی برای قرار گرفتن در جمع اصحاب شمال برای ما واقع شود.
با این مقدمه چینی ها می خواهم که با ارائه تصویری از چیزی که ما نام زندگی به آن می دهیم ویا انتظار و مطالبه ای که دیگران و یا خداوند ازما به عنوان بنده خود دارند به سئوال ارائه شده در تیتر مطلب بپردازیم که اگر بواقع حادثه پایان حیات برروی کره زمین (که به غلط در اذهان عمومی حادثه مزبور عنوان پایان جهان یافته بود) رخ می دادو ما از حدود چهار روز پیش وضعیتی را می یافتیم که می بایددر صحن علنی دادگاه الهی حاضرشویم و پاسخگوی اعمال خود باشیم چه شرایطی می یافتیم و یا آیا قادر می شدیم که برای آنچه که انجام داده ایم و محصولاتی که از خود باقی گذارده ایم ومتاسفانه بخش عمده ای از آنها مزاحمت برای خود و دیگران و انهدام و الودگی برای طبیعت بوده پاسخ های مناسبی ارائه دهیم؟
من به عنوان یک انسان که نام مسلمان برخودنهاده ام و یا نهاده اند فکرنمی کنم که می توانستم حداقل برای توجیه خودم هم که شده و هیچ موردی از آن نمی توانست در محضر خداوند محلی برای اعراب داشته باشد حرفی داشته باشم .
درچرایی واقع شدن در چنین شرایطی می توانم به نکاتی اشارت بنمایم مثلا اگر از من پرسیده می شد که به عنوان مسلمان آیا تعهدات اخلاقی خودرا در برابر زمان وامکانات به انجام رسانده ای آیا می توانستم پاسخی داشته باشم وبگویم بلی مثلا در طی پنجاه سالی که از عمرم گذشته و هر لحظه آن می توانست مبدا ومنشایی برای به جا گذاردن آثار تاریخی ازخود باشد این تعداد کارتاریخی و گواه که دیگران بتوانند بعد از من و یا درزمان من با نگاه کردن به آنها الگوی رفتاری خوبی برای خود برگزینند انجام داده ام ویا دربرخورد با امکانات عمومی که نام نعمت می یابد و برای آن خلق شده اند که ما مردم با بهره بردن ازآنها نانی به کف آریم وبه غفلت نخوریم این مقدار حساسیت داشته ام و با اقدامات کنترلی وانقباضی خودمانع از آن شده ام که این امکانات در غیر جای خود به مصرف نرسد ویا تباه نگردد ویا....
براستی آنجا که قران می فرمایدایمان به دعوت انبیاء و عمل به برنامه های انها جلوی اجل معلق را می گیرد و سبب ادامه یافتن زندگی انسان تا اجل مسمّی می شود آیا من مسلمان اعتقادی به دعوت انبیاء داشته ام و یا چون آن را مربوط به گذشته و یا تاریخ می دانم خودم را در شعاع این دعوت نمی بینم و با هزاران اما واگر از زیر بار تعهدات مربوط به گوش گرفتن و عمل نمودن به موازین مورد تاکید در این دعوت خود را خارج می سازم و یا از پرداختن و عمل نمودن به برنامه های آنان که می تواند مرا از شر بسیاری از بد بیاری های ناشی از بی ایمانی و عدم تعهد دور دارد بدلایلی خود ساخته اجتناب می ورزم و باز امیدبه آن دارم که عجل معلقی که ممکن است اصلا درارتباط و مربوط به من نباشد یقه ام را نگیرد و یا اثراتش از من دور باشد.
حال بیایید و با کنارگذاردن این کلی گویی ها خود را در مقابل شعر معروف حافظ بزگوار قرار دهیم که فرمود
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگراز پس امروز بود فردایی
وبا مراجعه به آنچه که متعهد به انجام آن شده ایم و در عمل آنچه که انجام می دهیم ازخود بپرسیم که چرا مسلمانی ما هم مصداق فرموده حافظ شده است وکسی هم نیست که با هشدار وای اگر از پس امروز بود فردایی ما را به واقعیت دعوت انبیا وتعهداتی که برمبنای پذیرش این دعوت بر گردن گرفته ایم و برای آن وقتی اختصاص نمی دهیم ویا اساسا فکرش را هم نمی کنیم که باید برای به جا آوردن آن ها هزینه بپردازیم آشنا سازد.
مثلا مگر من مسلمان متعهد نشده ام که غیبت ننمایم پس چرا با فراموش نمودن آن رو وزیر زبانم بد گویی از برادران دینیم شده است ،مگرقرار را براین ننهاده ام که دروغ نگوییم پس چرا برای هر چیزی از کوچک وبزرگ و برای بدست آوردن هر موقعیتی حتی پشیز و خرد زبان به دروغ می گشایم،مگر متعهد نشده ام که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت ننمایم پس چرا دست بدست ظالم می دهم و شب و روزم را برای دعای به جان ظالم صرف می نمایم تا مبادا که با وارد آمدن چشم زخمی بر ظالم که من ریزه خوار او شده ام از نان خوردن بیفتم،مگر بر مبنای دعوت پیامبر گرامی اسلام انسان مسلمان مکلف به مهیا ساختن سود وخیر برای مسلمانان دیگر نیست و یا بنا بر دعوت آنها انسان موظف نیست که از خود بگذرد تا دیگران در آسایش زندگی کنند پس چرا من برخلاف تعهدم دیگران را خواب می کنم تا نان به تنهایی خورم ویا بر وجدان خود قفل می زنم تا بتوانم خود را از خطر قرار گرفتن در پرتو دانایی که مسئولیت ایجادمی کند و وادارم می سازد تا نتوانم زبان به دهان بگیرم دور باشم ویا مگراز من انسان مسلمان و برمبنای دعوت پیامبران تعهدگرفته نشده است که بر انهدام منابع و فرصت هایی که ضامن سعادت مردم است سکوت ننمایم پس چگونه است که من با خودی و غیرخودی نمودن افراد اگر پای دوستان وخویشانم در انهدام منابع گیرباشد با لاپوشانی سعی می کنم موضوع را رفع و رجوع نمایم ویا مگراز من مسلمان در خواست نشده است که در برابرواگذار شدن کاربه غیر اهل آن سکوت ننمایم پس چرا جایی که قراراست کاری به اعوان وانصار من سپرده شود ومی دانم که او نه تنها اهلیتی برای آن کارنداردبلکه با سپرده شدن کار ومسئولیت به او هزاران بلا از منظربی توجهی وعدم درایت او برعموم مر وارد می شود نه تنها اعتراضی نمی کنم و یا حتی سکوت نمی کنم تا بار گناهم کمتر شود بلکه با تایید و پیگیری موضوع کاری می کنم تا دیگرانی که انتقادی دارنددر مقابل انجام کار سکوت بنمایندو....
بااین همه مگر و پس براستی اگر امکان ادامه حیات به آخرمی رسیدو من وما امروز در دادگاه عدل الهی بودیم آیا می توانستیم امیدی به شفاعت خاصان درگاه آنهم به این دلیل که ماتلاشمان را در عمل به برنامه های انبیاء داشته ایم اما اگر محصولی بدست نیامده به خاطرآن بوده که از عهده ما وتوان و دانایی که داشته ایم بیرون بوده است ویا آیا رویمان می شد که با توسل به رحم و شفقتی که درآنان وجود دارد التماسشان بنماییم که گوشه چشمی به ما داشته باشندوبا گرو گداردن اعتبار و آبرویی که در نزد خداونددارند رحمتی را برای ما در خواست نمایند.
و یا همچون امروزکه عادت به توجیه و پشت گوش انداختن نموده ایبم و با این ابزار دلمان را به فردا و فردا های دورتر امیدوار می سازیم در دادگاه عدل الهی هم دوقورت ونیمان باقی می بودکه ما اگر براساس اجل مسمی می مردیم حتما برای کاستن از بار گناهان و یا جبران مافات خطا هایی که داشته ایم کار هایی نیکی انجام می دادیم و دراصل این اتفاق بدون ارتباط با ما که مرگ مارا را جلوانداخته باعث شده که ما نتوانیم با دست زدن به کار های خوب جبران مافات بنماییم ویا به عبارتی از خدا طلبکار می شدیم که اجل معلق باعث شد تا فرصت خوب بودن را ازدست بدهیم و شاید که خدا هم با آگاهی از ذات ونیت ما دوباره مجالمان دادکه خوب باشیم و برای جبران مافات مجال دیگری دراختیارما قرارداد.
حال بیایید و با ایمان به این نکته که شاید یک ماه دیگر و یا یک سال دیگر نه تنها اجل معلق بلکه همان اجل تسمیه شده یقه ما را خواهدگرفت وعمرما به سرخواهد آمد دنبال این واقعیت برویم که بدانیم دعوت پیامبران برای چه بوده است و یا برنامه هایی آنان برای سعادت انسان چه محتوایی داشته تا شاید ،شاید دلمان به حال خودمان بسوزد وبا دست کشیدن از غفلت و بی توجهی ودرک این معنا که مهلتی چندان برای هم آغوشی با اجل مسما برایمان باقی نمانده کاری انجام دهیم که با بردست گرفتن محصولات آن رویی برای مواجه شدن با خاصان درگاه خداوند برای شفاعت داشته باشیم.
ویا حداقل بگوییم که خدایا صدای منادیانت را شنیدیم وتعهد انجام خواسته های آنان را نمودیم اما چه کنیم که توان انجام تعهدبیش ازاین را نداشتیم شایدکه فرجی برای قرار گرفتن در جمع اصحاب شمال برای ما واقع شود.