Quantcast
Channel: تالار گفتگوی هم میهن - Hammihan Forum
Viewing all articles
Browse latest Browse all 62508

کعبه بلورین........خاتون خوابگاه خدا

$
0
0
"کعبه بلورین"

صدای سرفه هایش سکوت برفی جاده را میشکند،
بآز آهنگ قلبم به هم میریزد، تندتر میشود،
از شدت شرم و خجالت سرم را پایین انداخته ام و نگاهش نمیکنم؛
انگشتنهایم را لابلای انگشتهای ظریفش میفشارد،
به سختی سرم را بالا میآورم ونگاهش میکنم،
انعکاس رقص شعله ها در چشمهای تیله ای اش وجودم را میلرزاند؛
چشمهایش را ریز میکند؛ یعنیکه:"چته؟"
سرم را اندکی به بالا تکان میدهم؛ یعنی که:"هیچی!"
و سرم را سمت شعله ها برمیگردانم؛ صدای سرفه اش باز بلند میشود،
سوزشی در انتهای قفسه سینه ام احساس میکنم؛ چشمهایم رامیبندم و دستش را رها میکنم.......
به سمت آتش میروم؛ چند تکه چوب اضافه میکنم....
کنارش باز میگردم ؛دستم را میگیرد؛پتو را تا زیر چانه اش بالا میکشم:"هنوز سردته؟"
صدای تو دماغی اش به زحمت به گوش میرسد:"نه! خوبم دیگه!....دستای تو چرا اینقدر سرده؟!"
میخنوم:"شاید خون توی رگهام یخ بسته!!!"
نوازش نگاهش را روی قلب خسته ام حس میکنم،
دست دیگرش را داخل جیب کتم فرو میکند،
دنبال فندک طلایی ام میگردد، همیشه دوست دارد با آن بازی کند،
یا سکه همراه فندک از جیبم بیرون میفند،
قل میخور و قل میخورد،
او با نگاهش سکه را دنبال میکند و من نگاه او را....
دوباره آهنگ قلبم تندتر میشود،
انگار کبوتریست که میخواهد دور کعبه لورین چشمهایش طواف کند....
انگار ذهنم را خوانده باشد، نگاهش را به چشمهایم میدوزد و برایم بوسه میفرستد......لبخند میزند...
مسخ لبخندش میشوم.........
..
صدای استارت ماشین تکانم میدهد، از خلسه بیرونم میکشد،
با سرعت باد بلند میشوم و میدوم سمت ماشین؛
پسرخاله با لبخند سرش را از شیشه بیرون میاورد: خانمت رو بیار سوار کن شادوماد، درستش کرد.....
بی اختیار صورتش را میبوسم."قربونت برم الهی پسر خاله"
وباز میگردم سمت دوتا کعبه تیله ای ام..........

خاتون خوابگاه خدا

Viewing all articles
Browse latest Browse all 62508

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>