هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که به اختصار EI گفته میشود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا EQ مینامند، به توانایی، ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین روانشناسان مورد اختلاف است.
عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت. بیشترین پژوهشها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه ۹۰ صورت گرفته است. آنها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات، عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل میدهند. مدل سالووی- مایر، هوش هیجانی را به صورت ظرفیت درک اطلاعات هیجانی و استدلال در هنگام وجود هیجان تعریف میکند. آنها توانائیهای هوش هیجانی را به چهار زمینه زیر تقسیم میکنند:
توانایی درک و تشخیص دقیق هیجانات خود و دیگران
عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت. بیشترین پژوهشها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه ۹۰ صورت گرفته است. آنها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات، عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل میدهند. مدل سالووی- مایر، هوش هیجانی را به صورت ظرفیت درک اطلاعات هیجانی و استدلال در هنگام وجود هیجان تعریف میکند. آنها توانائیهای هوش هیجانی را به چهار زمینه زیر تقسیم میکنند:
توانایی درک و تشخیص دقیق هیجانات خود و دیگران
توانایی استفاده از هیجانات برای تسهیل تفکر
توانایی درک معانی هیجانات
توانایی مدیریت و اداره کردن هیجانات
اندازهگیری هوش هیجانی
هوش هیجانی به وسیله رشد مهارت های هیجانی قابل رشد توسعه است یعنی قابل یادگیری است. بر خلاف بهره هوشی که در طول زندگی سطح آن تقریبا” ثابت است، هوش هیجانی را می توان افزایش داد. قبل از هر چیز والدین باید در باره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتری پیدا کنند و در باره انواع هیجان مثل شادی و غم، شجاعت و ترس، صبر و بی حوصلگی، عشق و تنفر و…. اطلاعات سازنده ای داشته باشند.
با ایجاد یک محیط امن عاطفی کودکان می توانند با آزادی در باره احساساتشان با والدین گفت و گو کنند. مهلت های هوش هیجانی با تعامل خوب والدین و کودک آغاز می شود. والدین به کودکان یاد می دهند که هیجان های خود را تشخیص دهند و آنها را نامگذاری کنند. به عنوان مثال : احساس ناامیدی می کنم، احساس شادی می کنم، الان عصبانی هستم و … پس وقتی از رفتار دوستش شکایت می کند و می گوید من اصلا” او را دوست ندارم، می توان جمله او را به این صورت تصحیح کرد: به نظر می رسد از دست دوستت عصبانی هستی، با بیان این جمله، هم نشان داده اید احساس فرزندتان را درک کرده اید و هم الگوی مناسبی برای بیان احساسات فراهم ساخته اید.
به جای نامگذاری روی فرزندان با صفاتی چون دست و پا چلفتی، بی عرصه، ترسو، کودن و …. احساسات آنها را نامگذاری کنید: مثلا” ( الان احساس خجالت می کنی، به نظر می آید احساس ترس می کنی و …. ) به حرف های فرزندان خود با دقت گوش دهید و همزمان از زبان بدن (حالات و حرکات اعضای بدن و صورت ) استفاده کنید. این روش به شما کمک می کند ارتباط بهتری با فرزندتان برقرار کنید و او را بهتر بشناسید.
متخصصان باور دارند که آموزش طبیعی هیجانی که همراه با هنرهای آزاد است از اهمیت بیشتر برخوردار است. در درسهایی که داستان های مهیج وجود دارد، کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می کنند و خود را به جای قهرمان داستان می گذارند و با نحوه برخورد یا مقابله با احساساتی چون خشم، ترس، شادی، غم و … آشنا می شوند.
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، از شادابی، نشاط، سرزندگی و استقلال بیشتری در کار برخوردارند و عملکرد بهتری دارند. همچنین این افراد نسبت به زندگی خوشبینتر بوده و در برابر استرس مقاومتر و از پیشرفت و موفقیت بیشتری در زندگی برخوردارند. بررسیهای انجام شده در مورد اعتماد به نفس، همدلی، خودابرازی، خوشبینی و تحمل فشارهای روانی که همگی از مؤلفههای هوش هیجانی هستند، نشان میدهد که ارتقای این مهارتها در افراد با ارتقای مهارتهای اجتماعی و سلامت و بهداشت روان آنها همبستگی معناداری دارد.